لطیفه های پَ نَ پَ (5)
از دستشویی اومدم بیرون، همکارم منتظر وایستاده منو دیده میگه:
تو بودی تو دستشویی؟
میگم پـــ ن پــــــ سه نفر دیگه هم هست، من اول شدم!
میگم: پـَـــ نــه پـَـــ اومده بود امانتیش رو ببره فقط خواست هیجانش بیشتر باشه!
پَـ نَ پَـ من حالت غیر طبیعی دارم گرمم که میشه میام زیر پتو .
***
4- به مادرم میگم: یه دختر دیدم خوب، پاک، نجیب، سر به راه، تحصیل کرده…
میگه: میخواى بریم خواستگاریش؟
میگم: پ ن پ گفتم دلت بسوزه.
***
5- رفتم بانک به کارمنده می گم : ببخشید شما صندوقدار هستید ؟
میگه پَ نه پَ ! هاچ بکم !
راننده میگه می خوای سوار شی؟!
نَــه پَــس اومدم سفر خوشی رو براتون آرزو کنم
میگم پَـــ نَ پَــــ سوختگیش جدی نیست پماد سوختگی بزنی خوب میشه!
8- تو خیابون ماشینم خراب شده بود کاپوتو زده بودم بالا ببینم چشه ، یه خانمی به سختی از بغلم رد شد و با عصبانیت گفت:
یه کم چپ چپ نگاش کردم
دیدم داداشمه
لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل.
پـَـــ نــه پـَـــ همه غمو غصه ها رو ریخته تو دلش، قلمبه شده از توی کمرش زده بیرون
نظرات شما عزیزان: